کسی که به خودش خیانت کرده، یعنی خود اصلی و حقیقی و انسانی اش را فراموش کرده باشد و خوراک لازم و کافی را به «او» نداده و در حق خودش ظلم کرده باشد، با شنیدن نام مرگ، می ترسد. زیرا «الخائن خائف = خائن همیشه ترسان است».
تصور کنید، خدمتکاری در خانهای کار می کند؛ صاحب آن خانه، بچه را به او می سپارد و می گوید من به مسافرت می روم و یک ماه دیگر برمی گردم؛ به او رسیدگی کن و به خوبی و مهربانی با او رفتار کن. حالا اگر به این بچه خوب رسیده باشد و صاحب خانه از او راضی باشد، جایزه خوبی به او می دهد. این خدمتکار در این مدت، اگر به این بچه خوب رسیدگی کند و به خواسته هایش توجه کند، هر چقدر زمان برگشتن صاحب خانه نزدیکتر می شود، او خوشحال تر می شود. چون می داند وقتی صاحب خانه برگردد و ببیند به بچه خوش گذشته و بچه ابراز رضایت کند، او هم زودتر به پاداش خود می رسد. همینطور است کسی که به «خودِ الهی» خود که از خدا در او دمیده شده، حرمت بگذارد و دوستش داشته باشد و از او پذیرایی کند و پاک نگهش بدارد. چنین کسی نسبت به لحظهای که باید خود الهی اش را تحویل خدا بدهد، خیلی دلشاد است. وقتی اسم وفات می آید، یعنی اسم جایزه و خشنودی خداوند و پیروزی در یک امتحان می آید، این خیلی خوشحال است؛ چون آماده است.
اما کسی که به خودش و خدا و آن خود حقیقیاش که از خدا هست، خیانت کرده و دائماً مانع تغذیه و رشد صحیح او شده، و غذا و سهم او را به بخش حیوانی و به حیوانات وجودش داده و به بخش گیاهی وجودش دائماً رسیده، از زمان مرگ و محاسبه فرار می کند. مثل دانش آموزی که به جای درس خواندن و آماده شدن برای امتحان، وقتش را فقط صرف تفریحات کرده و از امتحان گریزان است.
منبع:استاد محمد شجاعی /منازل الاخره
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات