?امام خمينی«رحمه الله علیه» در شهر نجف برای سخنرانی دعوت بودند، جمعيت زیادی قبل از حضور امام در جلسه حاضر بودند، امام«رحمه الله علیه» وقتی خواستند وارد شوند ملاحظه می کنند هيچ جايی برای پاگذاردن نيست و هرجا پا بگذارند روی كفش افراد پا گذاشته اند، ايستادند و در حدی كه نظم كفش ها به هم نخورد کفش ها را جا بجا کردند تا در بين كفش ها يك راه به اندازه ی جای پايشان باز كنند، چون تا این حدّ مواظب بودند تجاوزی به حقوق ديگران نشود. چون امام خمينی«رحمه الله علیه» خوب می فهمند تجاوز به حق ديگران - حتی در حدّ پا گذاشتن روی كفش افراد - راه ارتباط با آسمان را از انسان می گيرد و توصیه ی امیرالمؤمنین(ع) را در چنین فضایی پیروی می کنند.
?وقتی قلب انسان منور به نور صلح شد در دنیای دیگری زندگی می کند و دنیا را با نور عقل محمدی(ص) می بیند. مولوی در این رابطه که انسان می تواند از این زاویه نظام عالم را سراسر لطف خدا بنگرد می گوید:
من که صلحم دائما با این پدر
این جهان چون جنّت است اندر نظر
?راستی ریشه ی طوفانِ اين قلب های طوفانی در کجا است؟ جز این است که متوجه حقی که انسان ها دارند نیستیم و خود را صاحب بقیه می دانیم؟ چه آن افراد غریبه ها باشند و چه همسر و فرزند خودمان. حضرت برای آن که همه ی ابعاد روحیه ی آزادی از درگیری با بقیه پروریده شود در ادامه می فرمایند: «وَ اَحْسِنْ كَما تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ اِلَيْكَ» و نيكی كن همان طور كه دوست داری با تو نیکی کنند. در این حالت است که قلب انسان مالامال از نيكی به ديگران می گردد. چنین قلبی گرفتار کینه هایی که انسان را از اسرار عالم محروم می کند نمی شود زیرا «در سینه ی پر کینه اسرار نمی گنجد» به گفته ی مولوی:
حيلت رها کن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خويش را بيگانه کن هم خانه را ويرانه کن
وآنگه بيا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سينه را چون سينه ها هفت آب شو از کينه ها
وآنگه شراب عشق را پيمانه شو پيمانه شو
بايد که جمله جان شوی تا لايق جانان شوی
گر سوی مستان می روی مستانه شو مستانه شو
قفلی بود ميل و هوا بنهاده بر دل های ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
وقتی برای همگان نیکی خواستیم و از این طریق سینه ی خود را با هفت آب از کینه ها شستیم، کلیدهایی برای جان ما ظهور می کند که به وسیله ی آن ها قفل های محرومیت از حقیقت را می گشائیم
✅منبع:کتاب فرزندم اینچنین باید بود(شرح نامه ۳۱نهج البلاغه)
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات