خونه های قدیمی ، بین حیاط ودر حیاط یه محیط سر پوشیده بود که بهش می گفتند دالان…!!
بعضی خونه ها هم چند اتاق کنار هم بود که سقفی گنبدی جلوی اونا زده می شد..
گاهی به اونم میگفتن دالان!!
یادش بخیر…!!
دالان استراحتگاه اهل خونه توی تابستون گرم بود ..!!
گاهی همسایه ها میومدن شب نشینی ودورهم باصدای قل قل سماور وقوری چینی گل سرخ توی همین دالان کافی شاپی از جنس صفا وهمدلی به راه می انداختند…!!
دالان هایی که غم زن همسایه لبه ی تخته ی قالی دست باف مادر چکه می کرد و دوروزبعد بابچه های قد ونیم قدش خنده کنان میومدن تا سبزی پاک کنند برای آش پشت پای پسر اقدس خانم که رفته بود جبهه !!
دالان هایی که خواب آرام پدران ازراه رسیده را به خود دیدند،خوابی که تخت های فرنگی حتی در رویاها هم به خودشان نمی بینند!!
دالان هایی که تازه دامادهای خجالتی از آن سرک می کشیدن تا نوعروسان چارقد به سر ،دامن کشان پذیرای مهمان ناخوانده باشند!!
دالان های جارو زده وآب پاشی شده ی مادر با عطر کاهگل دیواره ها..چقدر آرام بخش بود..عطری که در هیچ عطاری پیدا نمی شود..!!
دالان هایی که برای ما حکم تور گردشگری شبانه روزی داشت..که با آمدن همسایه ها واقوام دلخوشی ها کامل می شد!
یادش بخیر ..!!
بین ماههای قمری ،ماه رمضان هم مثل دالانی برای ورود ما به حریم امن وپرمحبت خداست..
دالانی با نسیم خنک وپراز عطر بهشت..!!
دالانی پراز آرامش وشادی..!!
دالانی بین دنیا و آغوش پرمهر خالق خوبیها!!
روح وجان ماسرسفره ی پهن شده در این دالان مهمان شده !!
یک تورگردشگری اعجاب انگیز از خودمون تا خدا!!
من دالان را دوست دارم..دالان خاطره انگیز ترین عاشقانه های من است !!
#دل _نوشت
چه حس و حال قشنگی
پاسخ از: راحیل [عضو]
سلام الما جان
ممنونم از شما..لطف دارید
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات