ريشه ي همه ي خيالات سوء يك چيز است و آن اين كه جز خدا را منشأ اثر بدانيم و براي آن ها تأثير مستقل قائل شويم. البته معلوم است که براي رهايي از خيال سوء بايد از جهات مختلف برنامه ريزي کرد و مشکل به اين آساني حل نمي شود، اما اصل و ريشه ي آن را بدانيم تا إن شاءالله بتوانيم در تقويتِ توجه به خدا از يک جهت، و در دفع اطمينان به غير خدا از جهت ديگر، برنامه ريزي كنيم.
به اندازه اي كه انسان در قوه ي واهمه ي خود به غير خدا اصالت داد، به همان اندازه صورت هاي كاذب به عنوان عوامل تأثيرگذار ظاهر مي شوند و فکر ما را متوجه خود مي کنند. طبيعي است که توجه به غير خدا و منشأ اثر دانستن آن ها ذهن و فکر ما را متوجه خود مي کند و موجب مي شود تا قوه ي واهمه، صورت هايي مطابق توجه ما در ذهن ما بسازد. حال توجه به غير خدا، چه توجه به خودمان باشد و خودمان را کاره اي بدانيم، يا ساير افراد را، و چه توجه به وسايل و ابزارها باشد. اگر فقط خدا وسط باشد، به خودمان نگاه نمي كنيم تا خيالمان مشغول خودمان شود و هزاران صورت خياليه در رابطه با خودمان در ذهنمان ظاهر شوند. حال اگر متوجه اين ضعف و نقيصه شديم، آن وقتي هم که اصالت را به خودمان مي دهيم از اين کار راضي نخواهيم بود و در عين توجه قوه ي واهمه به خود، آن را تصديق نمي کنيم و به دنبال آن راه نمي افتيم و لذا قوه ي واهمه در عيني که از بين نمي رود، تقويت هم نمي شود تا خيالات واهي به عنوان حقيقت، همه روح و روان و قلب ما را اشغال کنند اگر از مشغوليات ديروز ناراحت شده باشيد و متوجه شويد علتش توجه به خود است، وقتي دوباره عامل غفلت آمد، دلي که متوجه اصالت حق است، به راحتي به دنبال آن راه نمي افتد، در اين حال نه تنها خيالات تقويت نمي شود، آرام آرام ضعيف هم مي گردند، از آن طرف معارف توحيدي و عرفاني و روايات اخلاقي و دعا و نماز و نيايش، همه و همه کمک مي کنند که خيالاتِ واهي نه تنها تقويت نشوند، ضعيف و ضعيف تر شوند و انسان بتواند خود را به کمک معارف قلبيه و اخلاق فاضله از دست خيالاتِ واهي آزاد کند. خيالات سوء پس از مدتي مي روند ولي دوباره مي آيند. حال اگر شما تمرين لازم را نسبت به دفع آن ها داشتيد کمي مي مانند و مي روند، بنا نيست شيطان دست از سرکشي بردارد، بنا است ما تحت تأثير وسوسه هاي او قرار نگيريم. همين که به دنبال وسوسه هاي او راه نيفتيم و با نور شريعت الهي خود را کنترل کنيم، به خودي خود يک نوع پيروزي است.
کار روي روح، غير از كار روي جسم است؛ من اگر بخواهم اين ليوان را بردارم با يك اراده دستم را دراز مي کنم و برمي دارم، اما اگر كسي که معتاد به سيگار است بخواهد ميل خود را به سيگار از بين ببرد و سيگار نكشد نمي تواند با يک اراده آن کار را تمام کند، بايد مدت ها جهت ميل و ذهن خود را نسبت به آن تغيير دهد تا در نهايت به ترک آن موفق شود، روزها و ماه ها بايد با خودش كَلَنجار برود. كار هاي روحي، با جهت گيري روح و اراده هاي مستمر عملي مي شود و در همين راستا است که عرض مي كنم؛ چيزهاي مهمِ واقعي بايد آرام آرام براي شما مهم بشود، تا تصورات و تخيلاتِ امور وَهمي نتوانند شما را تا آخر به دنبال خود ببرند. اگر شما نسبت به کسي کينه داشته باشيد بعد بفهميد دزدي هم كرده است، وقتي شيطان در نمازتان دزدي او را به يادتان مي آورد، حسابي حال مي آييد، مي گوييد: چشمش كور شود، آدم نبود، يک مرتبه متوجه مي شويد «السلام عليكم» نماز را هم گفتند و نماز تمام شد، اما هنوز شما آن خيال را دنبال مي کنيد، چون آن خيال برايتان مهم بود، و طبيعي است که اگر چيزي براي انسان مهم باشد نمي تواند از آن دل بکند، اما اگر آنقدر ياد خدا برايتان مهم بود که هر مهم ديگري به حاشيه رفت، ديگر وقتي آن خيال آمد نمي تواند شما را به سوي خود ببرد، همين که ملائکه با الهام خود ما را متوجه نماز و ياد خدا کردند، به خود مي آييم، ولي اگر شدتِ توجه ما به آن خيال زياد بود اصلاً متوجه الهام ملائکه هم نمي شويم.
وقتي ياد خدا در درجه ي دوم قرار گيرد، هر فکر و خيالي ما را به دنبال خود مي برد و لذا وقتي تذكرات روحاني ملائکه آمد، آن قدرت را ندارند كه خيالِ آمده را عقب بزنند. پس بايد برنامه ريزي كنيم و آرام آرام برسيم به اين كه همه کاره ي عالم خدا است. براي رسيدن به چنين حضوري معارف توحيدي و حکمت صدرايي و عرفان نظري کمک مي کنند تا عقل و قلب قانع شوند که موجودات عالم عين تعلق به حق اند، و چون وجودشان از خدا است، تأثيرشان نيز از خدا است،
مي رسيم به جايي که دل مي فهمد، خدا رزّاق است، خدا مُحيي است، خدا مُميت است، وقتي اين معارف آرام آرام و از طريق برنامه به دل رسيد، در ابتدا خيالات اگر مقاومتي هم بکنند، نمي توانند پايدار بمانند و همواره ضعيف و ضعيف تر مي شوند، به طوري که به راحتي مي توانيد آن ها را عقب بزنيد، پس از مدتي ديگر کمتر به سراغتان مي آيند، بعد ديگر نمي دانم چي مي شود. فقط مي دانم اگر انسان از خيالاتش آزاد بشود، تمام بهشت ها در قلبش شعله مي كشد.
از جمله دستورالعمل هايي که در دفع خيالات مؤثر است، دستورالعمل آيت الله بهجت(ره) است که به نظر مي رسد بهترين دستورالعمل براي مردم امروز باشد، با همان روشي كه ايشان مي گويند: که «اولاً: علم تو، استاد توست، ثانياً: گناه نكن». ايشان مي دانند چه بگويند. کافي است شما خودتان را به آن بسپاريد، پس از مدتي احساس مي کنيد ديگر گرفتار خيالات آنچناني نيستيد ممکن است ما متوجه نباشيم که پايگاه اين دستورالعمل در روح و قلب ما كجاست، ولي اگر عمل کنيم نتايج لازمه را به دست مي آوريم، او مي داند چه مي گويد جاي اين حرف امروز است، اين حرف مربوط به سيصد سال پيش نيست مرحوم قاضي(ره) با توجه به روح زمان خودشان اين را نمي توانند بگويند. زمان يك جنس خاصي دارد، در اين زماني كه بنده و جناب عالي در آن هستيم و از يک طرف مردم آگاهي هاي حدّاقلي را در مورد دين دارند و از طرفي سيره ي علماء را مي شناسند، از دستورالعمل آيت الله بهجت(ره) به شدت كار مي آيد. خودتان مي دانيد، راه ديگري هم نداريد. سختي رياضت هاي ديني غير از سختي هايي است که اهل دنيا مي کشند، سختي رياضت هاي ديني، جانفزا است. مي پرسند: «چطوري رياضت بكشيم؟» رياضت يعني همين که در نماز، خيالي به سراغتان آمد که آن خيال مطلوب شما است، براي حفظ ارتباط با خدا، از آن دل بکنيم و اين کار از صعود به کوه اورست سخت تر است، اما اولاً: ممکن است. ثانياً: نتيجه بخش. دل کندن از مطلوب خود براي خدا و چشم برداشتن از آنچه نفس أمّاره دوست دارد به آن بنگرد، کار آساني نيست ولي انسان را از دنياي محدود و تنگ به عالم گسترده معنا و غيب سوق مي دهد. گفت: تا خون نکني ديده و دل پنجه سال
از قال تو را ره ننمايند به حال
در ابتدا آدم فكر مي كند اصلاً نمي شود از اين ميل ها دل بکند، ولي بايد بداند راه دارد، همچنان يک نفر که معتاد به سيگار است بايد مدام به روح و قلب خود فرمان دهد تا پس از مدت ها آرام آرام توجه آن از سيگارکشيدن به چيز ديگري سوق پيدا کند. انسان بايد دائم به خودش فرمان دهد كه بس است اين همه توجه به دنيا! اگر اين فرمان را همچنان ادامه دهد، و خود را در معرض تحريک حُبّ دنيا و حبّ نفس قرار ندهد، آرام آرام مي رسد به جايي که به لطف الهي با خيالات پاک هم آغوش است. روي دستورالعمل حضرت آيت الله بهجت(ره) وقت بگذاريد، ايشان مي گويند: گناه نكن. ممكن است شما در ابتدا كه خواستيد گناه نكنيد، موفق شويد، اما بعد دوباره گناه كنيد. بسيارخوب، سعي كنيد دوباره گناه نكنيد. فرقش اين است كه ايشان، استاد شماست و مي داند با اين دستورالعمل آرام آرام «حضور» غلبه مي كند و به جايي که بايد برسيد، مي رسيد. دستور العمل ايشان دستورالعمل قابل عمل است، همين علمي که نسبت به خدا و معاد و نبوت و امامت داريد و حلال و حرام خدا را نيز مي دانيد، فعلاً براي عمل کافي است. با اميد آن که بتوانيم با رشد همه ي ابعاد وجودي خود، در تعادل کامل قرار بگيريم و به راحتي با حقايق قدسي مرتبط شويم.
كامل ترين انسان، جامع ترين انسان است. زيرا هم با عقلش به درستي برخورد كرده، و هم حسش را درست راهبري نموده، و هم خيالش را درست مديريت کرده، و از همه مهم تر دلش را جهت داده و پرورانده است. اگر كسي توانست اين جامعيت را در خود ايجادكند، انسان جامعي است و به راحت ترين شكل مي تواند زندگي كند
?آنچه ما با نام عشق امام، با آن مأنوس شدهايم و به آن دل بستهايم، عشق نيست و اين نيازِ ادامه يافتن و حركت كردن نيست، كه نياز به سرگرم شدن و تنوع داشتن است.
?آنچه ما در برابر امام داريم هنوز تا اين عشق فاصله دارد. ما از امام نه خودش و نه خودمان، كه خانه و زندگى را مىخواهيم و از او به جاى مغازه و بيل و كلنگ استفاده مىكنيم. ما بيشترها را فداى كمترها كردهايم. و اين است كه عشق نيست، بازى است. مثل بازى بچههايى است كه متكاها را زير پايشان مىگذارند، تا به عروسكهايشان برسند و همين كه رسيدند، فرار مىكنند.
?سوداگرى است، مثل سوداگرىِ آن رند كه مىگفت حيف است كه انسان از غير امام چيزى بخواهد؛ در حالى كه ? حيف است از امام، غير از امام، چيزى بخواهيم.
?ما از امام، امامت را مىخواهيم و اين عشق ماست و از او وسيله راه يافتن و جهت گرفتن مىسازيم و اين توسل ماست. جز اين عشق و توسل، ظلم است، جفاست.
?امام وسيله است، براى چه؟ براى نان و آب و زن و فرزند؟! اينها كه وسيلههايى ديگر دارند.
?او وسيله رسيدن است، جهت يافتن است، حركت كردن است. پس توسل به او، به كار گرفتن او در جايى است كه جايگاه اوست و در خور اوست. از او بايد حركت، جهت و هدايت گرفت. او را براى اين كارها گذاشتهاند.
منبع: تو مى آيى، ص 86/استاد علی صفایی حائری #تمدن_اسلامی #ظهور
آخرین نظرات