?آنچه ما با نام عشق امام، با آن مأنوس شدهايم و به آن دل بستهايم، عشق نيست و اين نيازِ ادامه يافتن و حركت كردن نيست، كه نياز به سرگرم شدن و تنوع داشتن است.
?آنچه ما در برابر امام داريم هنوز تا اين عشق فاصله دارد. ما از امام نه خودش و نه خودمان، كه خانه و زندگى را مىخواهيم و از او به جاى مغازه و بيل و كلنگ استفاده مىكنيم. ما بيشترها را فداى كمترها كردهايم. و اين است كه عشق نيست، بازى است. مثل بازى بچههايى است كه متكاها را زير پايشان مىگذارند، تا به عروسكهايشان برسند و همين كه رسيدند، فرار مىكنند.
?سوداگرى است، مثل سوداگرىِ آن رند كه مىگفت حيف است كه انسان از غير امام چيزى بخواهد؛ در حالى كه ? حيف است از امام، غير از امام، چيزى بخواهيم.
?ما از امام، امامت را مىخواهيم و اين عشق ماست و از او وسيله راه يافتن و جهت گرفتن مىسازيم و اين توسل ماست. جز اين عشق و توسل، ظلم است، جفاست.
?امام وسيله است، براى چه؟ براى نان و آب و زن و فرزند؟! اينها كه وسيلههايى ديگر دارند.
?او وسيله رسيدن است، جهت يافتن است، حركت كردن است. پس توسل به او، به كار گرفتن او در جايى است كه جايگاه اوست و در خور اوست. از او بايد حركت، جهت و هدايت گرفت. او را براى اين كارها گذاشتهاند.
منبع: تو مى آيى، ص 86/استاد علی صفایی حائری
#تمدن_اسلامی
#ظهور
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات