خداوند در این قسمت از حدیث معراج می فرماید:« وَ لَیْسَ لِمَحَبَّتى عِلَّةٌ، وَ لا غایَةٌ وَ لا نِهایَةٌ= محبت مرا علّتى ـ خارج از وجود من که سبب پیدایش یا کم و زیاد شدن آن شود، نیست و چون از خود من است، حدّ و اندازه اى ندارد». از این فراز به بعد، بحث محبت، اوج فوق العاده ای می گیرد و جداً انسان وقتی که به این قسمت حدیث معراج می رسد، متوجه می شود که این داستان یک داستان بسیار ویژه است.
آدم هایی که با هم به معنای حقیقی رفیق می شوند، درباره رفیقشان می گویند: رفیقم است؛ چه کار کنم؟ ما بدبخت رفاقتیم». دیده ای وقتی رفیق می شوند با هم چقدر گرم می شوند. جالب اینجاست که یکی از بدیهی ترین اسماء الهی که انسان در کمترین سن می تواند آن را بفهمد، «رفیق» است. دوتا بچه 5 ساله در رفاقت شان، قشنگ اسم رفیق را می گیرند. بچه های 6 ساله، 7 ساله، 10 ساله، رفاقت را خوب سرشان می شود. اصلاً رفیق شان را بچیزی نمی فروشند. وقتی می گویی خانه رفیقت نروی، یواشکی تلفن می زند و بیرون قرار می گذارند و با هم می روند؛ پدر و مادر را دور می زنند تا بروند سراغ رفیق بازی شان.
در خیابان دو نفر رفیق، اصلا کاری ندارد، رفیقش مقصر است یا نیست؛ وقتی کسی بخواهد رفیقش را بزند، کاری ندارد که رفیقش ظالم است یا ظالم نیست، خودش را می اندازد جلو و نمی گذارد و میگوید: اگر قرار است کتک بخوریم، با هم می خوریم.؛ کشته شویم با هم کشته می شویم؛ زندان برویم با هم می رویم. این که من وایستم گوشه ای تا رفیقم را بزنند، این رسم رفاقت نیست. رفیق با خودت یکی می شود. در مشکلات و در خوشی ها با خودت یکی است. البته این بدیهیست که مومن اگر بداند رفیقش ظلم کرده، از او دفاع نمی کند.
استاد محمد شجاعی
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات