فهمی که از طریق اُنس با قرآن پیش میآید، فهمی است وجودی و وجود انسان را شدید میکند و در نتیجه با سعهی وجودیِ بیشتری در هستی ظاهر میشود و این غیر از آن نوع فهمی است که به جای فکر و ذکر، عامل اطلاعات بیشتر میگردد و در آن اُبژهشدنِ معلومات پدید میآید. زیرا در قرآن، هستی به زبان آمده و ما در رجوعِ به وجود خود میتوانیم زبان هستیِ خود را از قرآن بشنویم زیرا قصهی هستی را در مقابل انسان میگشاید. این است راز اینکه اُنس با قرآن اگر به صورتی صحیح انجام گیرد، درک ما را از جهان و از خودمان تغییر میدهد و عالَمی را بر روی ما میگشاید که عالم کیفیتها است.
اگر بپذیریم «فهم»، یک رخداد است و امری است «وجودی» که سراسر جان آدمی را در بر میگیرد، میفهمیم چرا قرآن از ما خواسته است با آن برخورد خاصی داشته باشیم تا با تدبّر در آن، فهمی که به یک معنا رخداد و به یک معنا تذکر و هشدار است؛ برای انسان رخ دهد و انسان احساس کند در سراسر عالم حضور پیدا کرده است. این بدان جهت است که تنها هستی که به فهم در میآید، «زبان» است و زبانِ اصیل واسطهی میان انسان و هستی و به یک معنا، مظهرِ حقیقت یا «وجود» است.
حضرت علی(ع) میفرمایند: «اِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلاّ بِه»(نهج البلاغه، خطبهی 18) قرآن ظاهرش زيبا، و باطنش عميق و ناپيداست، شگفتىهايش تمامشدنى نيست، و غرايبش پايانى ندارد، و تاريكىها جز با قرآن از فضاى حيات زدوده نگردد. به این نکته فکر کنید که میفرماید ما را به امور ناشناختهای روبهرو میکند که پایانناپذیر است و همواره ما میتوانیم با افقی روبهرو باشیم که همواره به سوی او قدم میگذاریم و از حضور در محضر آن بهرهها میبریم و باز جای جلورفتن و بهرهمندشدن گشوده است.
?#زبان_قرآن
?#استاد_طاهرزاده
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات