«الگو گیری» به زندگی انسان انسجام می بخشد
در زیارت معشوق، انسان تمنای معشوق را دارد و می فهمد که راه رسیدن به معشوق، سنخیت با اوست، به همین دلیل، از ابتدا الگویش او می شود و با او وحدت نظر، وحدت دل، وحدت رویه و فکر پیدا می کند و دیگر می داند می خواهد چه کار کند و کجا برود.
وقتی اسم بهشت و آخرت می آید، هر کدام از ما چیزهای دلخواه خودمان را از آن تصور می کنیم که آن همان چیزی است که ما ارزش آن را داریم و با آن سنخیت داریم. پس اگر اهل بیت معشوق مان باشند و هوس و طلبشان را کنیم، می خواهیم شبیه به آنها شویم. یعنی می خواهیم که با آنها باشیم ولی از آن جهت که شرط با آنها بودن، شبیه شدن به آنهاست، خود به خود به سمت بحث الگو می رویم. یعنی من دیگر می دانم که می خواهم چه کار کنم، از سردرگمی، اضطراب، غم و غصه، پراکندگی ذهن و دل در می آیم. چون می دانم می خواهم چه بشوم. مثلاً شخصی که دوست دارد مثل فلان ورزشکار مشهور یا فلان موسیقی دان یا ادیب مشهور بشود، با او وحدت نظر و وحدت همت پیدا می کند. وقتی که تمام عشقش این است که دنبال ورزش، موسیقی یا ادبیات، برود، اگر به او بگویند شخصی جایزه ی فیزیک یا ریاضیات گرفته است، خیلی برایش مهم نیست چون به چیز دیگری فکر می کند که برایش مهم است. پس سرمایه گذاری اش را آنجا می کند. زیرا می داند که قرار است چه کار کند. برای همین است که وحدت نظر، وحدت همت، آرامش اعصاب دارد، از تفرق، از نمی دانم چه کنم در می آید. از این که هر روز یک جور تصمیم بگیرد در می آید. چون می داند می خواهد چه کار کند.
در الگو گیری از ائمه و امامان نیز همینطور است. بطور مثال کسی که سالها طول می کشد تا انگشتر طلا را از دستش در بیاورد، درگیر است و پیامبر را هنوز به عنوان الگو قبول ندارد، بلکه به عنوان یک شخصیت مقدس قبول دارد، اما چون رابطه ی محبتی وجود ندارد، هنوز الگوگیری صورت نگرفته و معشوق او نشده است. این گونه افراد دائماً درگیر اند و تا بخواهند یک موسیقی حرام و یا یک انگشتر طلا را کنار بگذارند، یا بخواهند سال خمسی برای خود در نظر بگیرند، طول می کشد. مگر قرار نیست من شبیه او شوم و به او ملحق شوم، پس درگیر نمی شوم و به راحتی می پذیرم. نه اینکه سال های سال، حرام خوری کنم و به دیگران هم حرام بخورانم. علت این کار این است که هنوز وحدت نظر پیدا نکرده ام. اما اگر پیامبر الگوی من شد، مقاومتم از بین می رود. چون قرار است شبیه او شوم.
یکی از بچه بسیجی های 15، 16 ساله را در کردستان حزب های کوموله و دموکرات گرفته بودند. به جای شکنجه، در زندان اصول کمونیسم را روی او کار کرده بودند. این هم اصول کمونیسم را کاملاً مسلط شد و آنها معتقد بودند که توانسته اند او را کمونیست کنند، بعد از مدتها او را آزاد کردند، اولین کاری که کرد، این بود که به هیأت آمد و سینه زد و یک سخنرانی کرد. چون به آنچه که بر او نازل شده است، ایمان دارد و کسی نمی تواند آن را از او بگیرد. اینها آثار زیارت است: «الگوگیری، وحدت دل، وحدت نظر، آرامش اعصاب، جمع قدرتها و قوا، صرفه جویی در عمر و وقت». زیارت خیالم را راحت می کند و می دانم می خواهم کجا بروم و چه کار کنم. به راههای متفرق نمی روم و هر روز خودم را به یک اندیشه ای نمی فروشم. اجازه نمی دهم که مثل موش آزمایشگاهی شوم که هر کس هر چیزی را روی من آزمایش کند. زیارت جلوی اتلاف عمر را می گیرد و وحدت استعداد و قوا به انسان می دهد. الگوگیری برای انسان دارد و تربیت کننده ی انسان است.
استاد محمد شجاعی/سایت منتظران منجی