#خاطره
خانم معلم ایرانی الاصل که ساکن ژاپن است و در این کشور تدریس میکند?
تو مدرسه زبان ما، یه برنامه ای هست که مدیر، هر شش ماه یه بار باید بره تو کلاسهای مختلف به عنوان ناظر بشینه و ببینه معلم چطور درس میده تا در گذر زمان، شیوه تدریس ها خیلی از مسیر اصلی منحرف نشن. به این کار میگن آبزِرو کردن.
خب اینکار برای خود انگلیسی زبانها هم خیلی استرس زاست، چه برسه به من!!
ولی گاهی میشه پیچوند. مثلاً ماه قبل که مدیر مدرسه گفت میخواد بیاد کلاسم، سریع گفتم من خیلی استرس میگیرم و ممکنه اشتباه کنم. اونم گفت مشکلی نیست، من چند دقیقه ای بیرون کلاس می ایستم و گوش میدم!
.
ولی یه موقعیتی هست که نمیشه ازش فرار کرد.
.
اونم وقتیه که معلم جدید استخدام میشه. معمولاً معلم جدید باید یکی دوماه، تمام کلاسها رو آبزرو کنه تا روش کلاسداری رو یاد بگیره. اینجا دیگه نمیشه فرار کرد!
هفته پیش، مدرسهمون یه معلم جدید استخدام کرد. یه مرد جوان ایرلندی بسیار مودب به نام اِدوین.
یروز که سر کار بودیم، ادوین گفت طبق جدول، فردا قراره یکی از کلاسهای گفتگوی شما رو آبزرو کنم!
این حرف عین شعله کبریت، زیر دیگ استرس رو توی دلم روشن کرد!
یک جوان ایرلندی که زبان مادری و تمام اجدادش انگلیسیه، خودشم دانشجوی دکترای آموزش زبان، قراره بشینه تو کلاس من، چیز یاد بگیره!
تمام شب توی خونه دلشوره داشتم! خدایا نکنه سوتی بدم! نکنه مثل همه گفتگوهای دفعات قبل، یهو یه بحث پیش بینی نشده توی کلاس شروع بشه و من به حد کافی کلمه و ساختار درموردش ندونم! کاش کلاس دیگه ای میومد! مدیریت گفتگو خیلی سخته.. .
خلاصه دلشوره تا فردا ادامه داشت. شانس من، اون کلاس، یکی از شلوغترین روزها رو داشتم و همه شاگردا، از رفقای با محبت و پایهی این دوسال و نیم بودن.
خلاصه همه چیز خوب پیش رفت و حتی بعد از کلاس، ادوین که شبیه جوجه اردکایی که دنبال مادرشون راه میفتن، خودکار و دفتر به دست پشت سرم راه افتاده بود و هی سوال میکرد، آخرش گفت «چقدر جو کلاس دوستانه و گرم بود! من فکر میکردم ژاپنیها غیر از آمریکایی ها و غربیها به هیچکس علاقه نداشته باشن!»
ولی از اون موقع ذهنم خیلی درگیر مونده. خیلی زیاد.
اینکه اتفاقا «آبزرو» شدن اصلأ چیز بدی نیست! ما ناخودآگاه دقتمون بیشتر میشه و کمتر خطا میکنیم!
.
دائم این جمله تو مغزم میچرخه:«عالم محضر خداست.در محضر خدا معصیت نکنید».
.
یک حاضر همیشه ناظر، که گاهی اسمش میشه وجدان، گاهی اخلاق، گاهی فطرت..جای فرار نداریم. حتی در پنهانترین احوال و افکار و گفتگوها و تعاملات ما هم حاضره… چقدر مواظب«کلمات و گرامر» حرفهامم؟چقدر سعی میکنم بهترین خودم باشم؟ چقدر مواظب «زبانم» هستم؟چقدر واقعی هستم..؟
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات