?درمان کمبود وقت مطالعه:
?عمده اين است که در عالَم خود، تفکر بر روي موضوعات حقيقي را برنامه ريزي کنيم تا فکرمان جهت پيدا کند و بتوانيم خيالات خود را مديريت کنيم. موضوعاتي از ما وقت خاص مي خواهند كه در عالَم ما جاي ندارند. چطور انسان از داشتن خودش و نفس كشيدن خودش خسته نمي شود و وقت خاص هم براي آن تعيين نمي كند. چون خود را با همين كارها و بودن ها پذيرفته است. اگر كارها طوري باشد كه در عالَم ما جاي بگيرند، نه تنها وقت ما را نمي گيرند، بلكه عين زندگي ما مي شوند.
?بارها به دوستان عرض کرده ام چه اشکالي دارد رياضي داني باشيد که در مباحث ديني هم در حد خود صاحب نظر شويد، علماي بزرگ عموماً شخصيت هاي جامعي داشته اند، چه در علوم عقلي و چه در علوم نقلي و چه در علوم تجربي، مسلّم علامه طباطبايي(ره) ضرر نکرده اند كه وقت نسبتاً زيادي در خواندن رياضيات صرف كردند. به ظاهر مطالعه بررسي موضوعي مثل علم نجوم و رياضيات به درد فهم قرآن نمي خورد، ولي عامل ايجاد شخصيت فکري بر اي انسان مي شود تا در موضوعات قابل تفکر، خوب فکر کند.
? شناخت موضوعاتِ قابل تفکر به انسان وسعت مي دهد، کسي که بداند فلسفه اي که غرب را به وجود آورد چه خصوصياتي داشت، بهتر مي تواند غرب را تحليل کند و در رقابتي که آن فرهنگ با اسلام شروع کرده، درست موضع گيري مي کند.
?عمده ترين نکته در مطالعات، تشخيص موضوع قابل مطالعه است. مسلم عالي ترين موضوعاتِ قابل مطالعه، موضوعات حقيقي، يعني حقايق عالم هستي است، ولي همان طور که در قرآن با طرح موضوعِ توحيد و نور توحيدي به عنوان توجه به يک موضوع حقيقي، شرک را به خوبي تحليل مي کند، همين طور شناخت غرب و جايگاه و نقش تکنولوژي و رسانه، با نور توحيد، موجب مي شود تا غرب را درست تحليل کنيم، چون به کمک يک موضوع حقيقي توانسته ايم اعتباري و وَهمي بودن فرهنگ غربي را بشناسيم.
?توجه به اين امر که انسان بايد در هر حال از نظر فکري، يک شخصيت جامع براي خود شکل دهد، موجب مي شود تا علاوه بر اين که همواره با خودي به سر برد که افق هاي زيادي در روبروي خود مي شناسد، در انتخاب امور نيز جامع ترين انتخاب را داشته باشد، چنين آدمي گرفتار پول درآوردن نمي شود که تمام همّت خود را صرف يک تخصص بکند که پول بيشتر درآورد.
با توجه به اين نکات مجدداً عرض مي کنم اگر دانشجويان در علوم تجربي روحيه ي اجتهادي پيدا کنند با صرف وقتِ کم تر نتيجه ي بيشتري به دست مي آورند. سعي بايد کرد حرف اصلي آن علم را پيدا کرد، نه اين که همه ي نکات را به حافظه بسپاريم. ممکن است اين روش براي طرف نمره ي 20 نياورد، اما او را در آن علم صاحب نظر مي کند و او در تخصص خود مجتهد خواهد بود. اگر با موضوعات علمي با اين روش برخورد کنيم اولاً: فکرمان در ميدان است و نه حافظه. ثانياً: نتايج کار برايمان مي ماند. پشيمان نمي شويم که چرا اين همه آن کتاب ها را حفظ کرديم و حالا هم هيچ چيزي از آن ها نداريم.
?توصيه ي بنده به دوستان اين است که جاي تخصص علمي خود را در شخصيت تان پيدا کنيد، نه اين که شخصيت تان را در تخصص تان جستجو نماييد. اگر بخواهيد شخصيت تان را در تخصص تان جستجو کنيد، متحمل فشار روحي زيادي مي شويد و در آخر هم خسته و نااميد مي گرديد و مي خواهيد از رشته ي تخصصي خودتان فرار كنيد.
? اما اگر عکس آن عمل کنيد؛ ابتدا شخصيت و عالَم خودتان را بشناسيد و افق زندگي را در رسيدن به آن عالَم تعيين کنيد، سپس يکي از ابعاد شخصيت خود را صاحب نظر بودن در آن مسئله ي علمي بدانيد. در اين صورت هم شخصيت تان را در تخصص تان گم نکرده ايد، و هم در حد خودتان در دين صاحب نظرشده ايد.
وقتي شخصيت مورد نظر خود را يافتيد، ديگر مشکل کمبود وقت نخواهيد داشت، چون هر موضوعي را در جاي خودش قرار مي دهيد و در عين به سر بردن در عالَم خودتان، مطابق آن عالم، دروس دانشگاهي يا طلبگي، جاي خود را پيدا مي کنند.
? مثل اين است که يك كوه نوردي را كه كوه نوردي را انتخاب كرده، در ابتداي دامنه کوه گذاشته اند و مي گويند: بايد به قله بروي، بالارفتن از اين قله براي او عين زندگي است و با همه ي سختي هايش برايش لذت دارد. ولي يک وقت ممکن است آدمي را که اهل کوه و کوه نوردي نيست بگويند که بايد به اين قلّه بروي، معلوم است كه براي او سخت است. چيزهايي براي ما سخت است که ما را از عالَممان در مي آورند.
اگر انسان مزه ي قرارگرفتن در يک دنياي علمي، در عين ارتباط با آثار شخصيت هاي جامع را بچشد، آن وقت است که مي فهمد زندگيِ پراکنده و افکار غير جامع چه اندازه خسته کننده و آزاردهنده است.
?اگر دانشجو يا طلبه شخصيتي يا عالَمي را به دست آورد که مطالعه، جزء عالَم او شد، ديگر بحث وقت نداشتن به کلي از زندگي او مي رود، چون عالَم او فکر و مطالعه است. مثل اين که شما نمي گوييد وقت ندارم که هستم، چون خودِ شما جز بودن براي خود، چيز ديگري نيستيد. وقتي طرف مي گويد «وقت ندارم» منظورش اين است که من نمي توانم عالَم گم شده ام را در اين نوع فعاليت ها و مطالعات پيدا کنم. ولي وقتي عالَم پيدا کرد ديگر اين بحث ها نيست.
? آن عزيزي که مي گويد براي مطالعات ديني «وقت ندارم»، اگر در مطالعات درسي اش هم نتواند يک طوري عالَم پيدا کند، در خواندن همان ها هم جان مي کند و مطالعه مي کند، و عموماً هم وقت کم مي آورد.
?گاهي از خودتان مي پرسيد که فلان آقا يا خانم چطوري اين همه کتاب مي خواند؟! علت پشت ِ کار او در مطالعه ي کتاب ها آن است که پيگيري آن موضوعات جزء عالَمش شده و مطالعه ي آن ها را جزء زندگي خود مي بيند و با آن ها زندگي مي كند. بايد از خود پرسيد آيا وقت نداريم و يا هنوز راه را پيدا نکرده ايم که در آن راه مطالعاتمان جزء زندگي مان بشود؟! ما به دوستان توصيه مي کنيم مزه ي عالَم داربودن و زشتي بي عالَم بودن را بشناسند تا در عالَم ديني خود به حکم وظيفه و براي حفظ آن عالَم، به راحتي مطالعات علمي و ديني را ادامه دهند.
✅منبع: کتاب ادب خیال، عقل، قلب