? شما جوانها، باصفا و بی آلایش و دارای دلهای پاک و روحهای صاف هستید. کار شما از ما راحتتر است و این راه [معنویت] راه آسانتر از ما میپیماید. شما نسل و نهال انقلاب هستید و نهادتان نیز انقلابی است. شما میتوانید بندگان صالح و مومن و متعبد و ذاکر و پرهیزگار باشید. توصیه میکنم این خصوصیات را حفظ کنید.
? وصیت امام هم بر این نکات تاکید داشت. ایشان تا آخرین لحظات حیات شان، ذکر و نماز و دعا را از دست ندادند. حاج احمد آقا فرزند عزیز حضرت امام می گفتند: پیش از ظهر روز آخر حیات امام (ره) ایشان روی تخت دایما نماز میخواندند.
? مدتی گذشت، بعد پرسیدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلی. وقت خواندن نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع کردند. بعد از اتمام نماز، مشغول ذکر گفتن شدند و تا لحظاتی که در حالت اغما به سر می بردند، مرتب پشت سر هم میگفتند:
«سبحاناالله والحمدلله ولاالهالله واللهاکبر، سبحانالله والحمدلله ولاالهالله واللهاکبر». این کار برای ما درس است. ما که رهبرمان را دوست داریم، باید به کارها و روحیات او توجه کنیم و از آن درس بگیریم.
سبک زندگیتان را خودتان طراحی کنید. اینکه جامعه این را میپسندد و اینطوری مد است، درست نیست. مبنا راه افتادن دل و پرواز دل است.
اینهایی که مد برای ما طراحی میکنند، آدمهایی هستند که انسان را نمیشناسند. وقتی شما به رستوران میروید که غذا بخورید، آیا میگویید چی مد است که بخوریم؟ هرگز. اما میگویید الان چه چیزی دوست دارم بخورم؟ بدنم به چه چیزی نیاز دارد؟ توجه به نیاز روحتان هم همینطور است. مثلاً براساس مد حتی دعای کمیل هم خوب نیست. یعنی آدم نباید روی مد، به دعای کمیل برود. بعضیها مدی میروند. میگویند امشب دعای کمیل برویم. اما توجه ندارد که ممکن است، با دعای کمیل هیچ پروازی نکند.آدم عاقل در اینجا می گوید اگر در خانه بنشینم و قرآن بخوانم دلم خیلی بهتر راه می افتد. یا دو تا غزل حافظ بخوانم، دلم راحت تر راه میافتد.
بعضی ها برنامه می ریزند که هر هفته جمکران بروند، وقتی آن را برنامه ای کردی، کار خراب میشود. ممکن است کسی بگوید: من امشب جمکران به هیچ وجه حسی ندارم. اما بهتر است امشب بروم پدر و مادرم را ببینم. اینطوری برای من معنوی تر است. یا بهتر است امشب حسینیه بروم. یا اصلاً امشب حال این سخنران، این استاد یا حال این مداح را ندارم. البته احترام استاد و مداح و حسینیه سر جای خودش هست، ولی من امشب اگر تئاتر معنوی بروم خیلی خوب است. پس ما نباید مدی کار بکنیم، چه مدهای معنوی، چه مدهای دنیایی. میگوید من این جلسه، این احیا، این استاد، این نوار، این سیدی و این کتاب را استفاده میکنم، چون وقتی استفاده میکنم، روحم قوی میشود و با نشاط میشوم و من را به فکر فرو میبرد و فکرم را فعال میکند و دلم را راه میاندازد.
در حدیث فرمودند: زیاد راجع به خدا حرف بزنید. این غیر از گفتنِ ذکر خدا است. زیاد ذکر گفتن یک بحث دیگر است و آن غذای مستقیمی است که میخورید. میگوید راجع به خدا زیاد حرف بزنید.
مادر اگر فرزندش غذا نخورد، نگران میشود. همسر اگر همسرش غذا نخورد، یا خود انسان وقتی به غذا بیمیل شود، میترسد و میگوید من دو روز است غذا نخوردهام و به دکتر مراجعه میکند تا بیاشتهاییاش را درمان کند. چون میداند بدن حتماً باید غذا بخورد. اما یک کسی 2 روز، 3 روز یا یک هفته، یا 10 روز با خدا حرف نزده و اصلاً با خدا روبرو نشده و حتی نماز خوانده، ولی با خدا روبرو نشده، چرا این شخص اصلاً نگران نمیشود؟
چون نمازش واقعی نبوده. نماز اگر واقعاً نماز باشد، شادی میآورد. شخصی سؤال کرد که شما گفتید: چه بسا آدم نماز شب بخواند و بداخلاق باشد. بله درست است. نماز اگر خوانده شود، یعنی خورده شود، بداخلاقی هم رفع میشود. ما نماز شب میخوانیم، ولی آن را نمیخوریم. دعاهایی هم که میکنیم، ما دعا را میخوانیم، اما خواستن و خوردنی در کار نیست. چرا گفتهاند در مجلس علما بنشینید، حتی اگر جا تنگ بود؟ چون در آنجا غذا گیرتان میآید.
چرا انسان برای یک نان بربری دو ساعت در سرما در صف میایستد؟ چرا برای گوشت، برای بنزین در پمپ بنزین در صف میایستد؟ چون اینها را به رسمیت شناخته است. انسان برای هر چیزی حاضر است، سختی بکشد. اما چرا برای روح وقت نمیگذاریم و سرمایه گذاری نمیکنیم که روح ما هم غذا بخورد.
یاد خدا آن چیزی است که قلب را احیا میکند. وجود ما، قلب مان است. هدف این قلب الله است. باید دائم به الله نزدیک شود. پس احتیاج به سوخت دارد و دائماً غذا میخواهد. مثل یک موشک و اتومبیلی که دارد حرکت میکند.
چرا ما دنبال غذای روح نمیگردیم و به فکر احیای قلب نیستیم؟
چون دل را به رسمیت نشناختهایم و روح و جاودانگی خودمان را باور نکردهایم. خانواده آسمانیمان را باور نکردهایم که قرار است، من با آنها بینهایت سال زنده باشم. پذیرفتنِ خدا به عنوان اله هنوز در ما خوب جا نیفتاده است. این گزاره «لا اله الا الله» برای خیلیها مفهوم نیست و نمیدانند الله، اله ماست و آدم به جای اینکه یکسره از او بترسد و یا خشک با او برخورد کند، یا فقط اطاعتش کند، میتواند با او عاشقی کند.
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
وقتی میگوییم ایمان هر چقدر افزایش پیدا کند، شادی و آرامش اضافه میشود و عشق انسان به زمین و آسمان و به دنیا و به همسرش بیشتر میشود، علتش این است که زیادیِ ایمان، باعث سرمستی انسان میشود و لذتش از رنگ، عطر، غذا، خوردنی، نوشیدنی، آدمها، درخت، گُل و میوه و … بیشتر میشود و نگاهش به همه جهان نگاه آسمانی میشود. زیرا این نگاه، از آسمان سراغ انسان میآید نه از زمین. مثلاً یکی از پیش خدا آمده و نگاهش آسمانی است، سیب را یک تکه جواهر میبیند و به آفریدههای خدا نگاه دیگری دارد. اما کس دیگری هم هست که به آفریدههای خدا نگاه زمینی دارد.
گلها را نگاه کنید، ببینید چقدر آدم را مست میکند. آدمی که از آسمان و از زیبای مطلق میآید و گلها را نگاه میکند، رنگش، نشاطش، زردیش، سفیدیش، شفافیش، بویش او را مست میکند تا یک کسی که به عنوان حیوان بیاید و این ها را ببیند. متاسفانه ما عشق را به رسمیت نشناختهایم. دل و نیازِ دل را هم به رسمیت نشناختهایم. برای همین مدام باید به ما فشار بیاورند تا نیاز دل را درک کنیم. آیا کسی صبحانه خوردن، ناهار خوردن و شام خوردن را فراموش میکند؟
خیر. علتش این است که بدن به اینها نیاز دارد و باید صبحانه و ناهار و شام بخورد. سه وعده غذا طبیعی است، اما 5 وعده نماز برای خیلیها طبیعی نیست. میگوید: نماز چیست؟ چرا بعضیها به زیاد حرف زدن درباره خدا احساس نیاز نمیکنند؟ چرا به نماز، حجاب، حرم، روزه، زکات، خمس، حج، زیارت، مسجد، قرآن، عالِم و حسینیه احساس نیاز نمیکند؟ برای اینکه آن بُعد معنوی وجود، اصلاً در این شخص هنوز بالغ نشده و تا بلوغ هم نباشد، احساس نیازی وجود نخواهد داشت. چرا ما صبحانه، عصرانه، چای، میوه، بیسکویت و خرما و ژله را به رسمیت میشناسیم؟ چون نیازمان را به رسمیت شناختهایم. خودمان را به عنوان یک حیوان شناسایی کردهایم.
چرا ازدواج، دنبال خانه گشتن، ویلا خریدن، شمال و دریا رفتن عادی است؟ چون میگوید: این بدن است و نیاز دارد و باید تأمینش کرد. چرا رفتن به دنبال نیازهای معنوی عادی جلوه نمیکند و اگر هم دنبال این نیازها میرویم شُل و بیکیفیت میرویم؟ برای اینکه بخش انسانی ما به رسمیت شناخته نشده است.
آخرین نظرات