«طبیعت» اصل انسان است. انسان به هر حال موجودی است که حداقل با دو عامل در طبیعت ارتباط وجودی دارد: یکی آب و دیگری خاک. علتش هم این است که جنس انسان از آب است. برای همین فرمود:
«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ
و از آب هر چیز زندهای را آفریدیم»
یعنی انسان با آب یک احساس حیات و رابطه وجودی دارد که با هیچ چیز دیگری ندارد. خاک هم همینطور است. خاک هم انسان را یاد اصل خودش میاندازد. در مورد خاک هم فرمود:
«خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ او را از خاک ساخت». پس موجودی که مرکب نفسش از آب و خاک است، وقتی که با چیزهایی که با آن رابطه وجودی دارد ارتباط میگیرد، حس خوبی به او دست میدهد. این حس، مثل همان حسی است که ما با پدر و مادریم که ریشه ما هستند. بچه چطور برای پدر و مادرش یک معنای دیگری دارد تا با بچههای دیگر؟ یا بچه چطور با پدر و مادرش، پدربزرگ و مادربزرگش یک حسی دارد که با آدمهای دیگر پیدا نمیکند؟
علتش این است که اصل و ریشهی این بچه هستند. از این رو، وقتی انسان در ساختمان به طبیعت انسان، یعنی به آب و خاک تجاوز میکند، میبینید که با آن ساختمانها نمیتواند خیلی حس بگیرد. چون تحت فرهنگ مدرنیته مجبور است در آن ساختمان زندگی میکند. همینطور که ما مجبور هستیم در خیلی از ساختمانهایی که تجانسی با روح و اصل ما ندارند زندگی بکنیم. اما ساختمانی که در آن تعدی به طبیعت نشده، بلکه تحول در آن پیدا شده، انسان در این ساختمان ها احساس خوبی دارد.
اگر شما بروید به مساجدی که با معماری اسلامی ساخته شده و تجاوز و تعدی به طبیعت در آن مساجد نیست. مثلاً تیرآهن یا سیمان در ساختمان آن وجود ندارد، متوجه می شوید که حس خوبی دارید. اما وقتی به مساجدی می روید که با روح انسان تجانسی ندارند، می بینید که انسان نمیتواند در آن خیلی حس بگیرد. انسان نمی تواند آن حسی که باید با اصل و ریشه خودش بگیرد را داشته باشد.
چون تغییرات در مصالح و ساختمان آن صورت گرفته است. مثلا سیمان با اصل و ریشه ی انسان ارتباط ندارد. حالا وقتی که شما به اصفهان، یزد یا کرمان بروید. می بینید ساختمان هایی که در آن تیرآهن به کار برده نشده و ساختمان های خشت و گلی هستند، یعنی آجرشان را به صورت خشتی ساخته اند، یا نماهایی که با خشت و گل درست شده اند، شما در این ساختمان ها یک حس زیبا و قشنگی دارید.
متاسفانه از این معماری فطرتگرایانه خیلی جدا شده ایم. این مدرنیته بلایی سر ما آورده که در تمام جنبهها همه چیزمان را میبازیم و اصلاً دیگر طبیعی زندگی نمیکنیم. برای همین است که عمرها کوتاه و بیبرکت شده و می بینیم که در جوانی شخص مریضی هایی مثل سرطان و آلزایمر و… میگیرد و می میرد. همه اینها به این خاطر است که با طبیعت ارتباط نداریم و به طبیعت تجاوز کرده ایم و این تجاوز، روی خودمان تأثیر منفی میگذارد.
استاد محمدشجاعی/سایت منتظران منجی
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات