شهید بزرگوار حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبداللّه میثمی نمایندگی امام در قرارگاه خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله می گوید :
قبل از انقلاب در زندان ساواک شاه ، برای زجر و شکنجه روحی ، مرا با یک کمونیست هم سلّول کردند که به من خیلی بدی می کرد .
از جمله به آب و غذای من دست می زد که نجس شود و من نخورم .
وقتی عبادت می کردم مرا مسخره می کرد .
شب جمعه ای که او خواب بود دعای کمیل می خواندم ، رسیدم به این فراز از دعا که :
. . . فَلَئِن صَیِّرنی لِلعُقوباتِ مَعَ اَعدائِکَ وَجَمَعْتَ بَینی وَ بَینَ اَهلِ بَلائِکَ وَ فَرَّقتَ بَینی وَ بَین اَحِبّائِکِ ( پیش تو اگر مرا با دشمنانت به انواع عقوبت معذّب گردانی و با اهل عذاب همراه کنی و از جمع دوستانت و اولیائت جداسازی . . . )
دلم شکست و گریه شدیدی سر دادم .
وقتی به خودم آمدم متوجّه شدم که او ( هم سلّولم که کمونیست بود ) نیز فطرتش بیدار شده و سرش را به سجده روی خاک گذاشته است . )
در اینجا بیاد آن زن بدکاره ای افتادم که هارون الرّشید ( لعنه اللّه علیه ) بخاطر اذیّت و آزار باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به سلّول آن آقا برده بود و پس از ساعتی که در سلّول را گشودند دیدند همین طور که امام هفتم علیه السلام سر به سجده گذاشته و می گوید :
سُبُّوحٌ ، قُدُّوسٌ ، رَبُّ المَلائکَهِ وَ الرَّوح ، آن زن نیز سرش را به سجده گذاشته و هم ذکر و هم ناله با امام علیه السلام شده است !
داستانهائی از زندگی علماء / محمدتقی صرفی پور
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات