عصر دلگیر روز تابستانی
09 تیر 1399 توسط راحیل
گاهی عصر یک روز تابستانی می تونه برای یه دختر دم بخت که چای پذیرایی از خواستگار رو می ریزه خاطره بشه…
گاهی برای پدری که درراهرو بیمارستان صدای اولین فرزندش رو می شنوه شیرین ترین لحظه باشه..
گاهی برای دودوست صمیمی بهترین فرصت برای خوردن یه بستنی رفاقتی باشه…
گاهی برای کودکی بهترین بهانه برای پیداکردن یه رفیق در گل کوچک محله باشه…
گاهی خیاطی در حیاط وزیر درخت وکنار حوض خونه انتخاب یه بانو باشه…
گاهی یه زیارت دلچسب وبامعرفت امام رضا……که بشینی وهق هق گریه کنی….بشینی وهیچ کس مزاحمت نشه…خودت باشی وخودش…توبگی واو گوش کنه…او بگه وتوآروم بشی…آخ که چه عصر روزهای تابستانی حال وهوای عاشقی داره…اگه نگاهت سمت پنجره فولادش باشه…
امام رضا..صدام کن..نگام کن..جان جوادت مارودعاکن…