فکرِ نماز و صرف توجه به معاني آن که نماز واقعي نيست، در نماز بايد دل در صحنه باشد، خيلي فرق است بين فکرِ به يک حقيقت، با ارتباط داشتن با آن حقيقت. يك وقت كسي با حرفي يا عملي روبه رو مي شود و خنده اش مي گيرد ولي يك وقت است كه «فكر» خنديدن مي كند، فکر خنديدن، خنديدن نيست، خودِ خنديدن خنديدن است.
يا يك وقت كسي در حال خواندن كتاب است و به مطالب کتاب متصل است، ولي يك وقت است كه در «فكر» خواندن يك كتاب است و دارد فکر مي کند که دارد کتاب مي خواند، اتفاقاً در آن حال که فکر مي کند کتاب مي خواند، کتاب نمي خواند، بلکه فکر خواندن کتاب را مي کند.
فکرِ خواندن کتاب، کتاب خواندن نيست. كسي كه فكر خنديدن مي كند، ديگر نمي خندد! و كسي كه به خواندن كتاب فكر مي كند، ديگر در آن حالت کتاب نمي خواند. در مورد پرستش خدا هم همين طور است. اگر كسي به فكر پرستش خدا باشد، فکر پرستش، پرستيدن نيست و آن فکر نمي تواند ما را به خدا وصل کند.
به قول مولوي:
فكرت از ماضي و مستقبل بود
چون از اين دو رست مشكل حل بود
#آشتی_با_خدا
#استادطاهرزاده
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات