“کسی که اهل ذکر باشد، خدا کارهایش را سامان میدهد…”
ایشان در قم، مستأجر بودند. یکروز صاحبخانهشان میآید و میگوید: «اگر میشود خانه را تخلیه کنید من میخواهم اینجا را بفروشم.» امام(ره) میگویند: اینجا را به چه قیمتی میخواهید بفروشید؟ ایشان میگوید: چهارده تومان (یا یک رقمی در این حدود) امام میفرماید: من فعلاً اینقدر پول ندارم، حالا اگر بخواهیم بلند بشویم یا پول خانه را تهیه کنیم، چقدر به ما مهلت میدهی؟ او میگوید: یک هفته. امام میگوید: باشد، توکل به خدا ببینیم چه میشود؟
امام(ره) به درس و بحث و کارهای خود ادامه میدهد-که درواقع همۀ زندگی ایشان، ذکر و یاد خدا بود- هفتۀ بعد (یک روز قبل از موعدِ تخلیه خانه) یک گروهی خدمت امام(ره) میآیند و میگویند: ما با یک کاروان، داریم برای زیارت (مکه و مدینه و عتبات) میرویم که چند ماه طول میکشد. ما یک پولی داریم که میخواهیم پیش شما امانت بگذاریم. امام میفرماید: من امانت قبول نمیکنم. آنها اصرار میکنند و امام میگوید: میتوانم بهعنوان قرض، از شما بگیرم. حالا این پول چقدر است؟ چهارده تومان.
آنها پول را قرض میدهند و امام با آن پول، خانه را از صاحبخانه میخرد و بعد از مدت کمی آن زائران-که بهدلیل بسته بودن مرز نتوانسته بودند به زیارت بروند- برمیگردند تا قرضشان را بگیرند، امام هم یک مهلت یکهفتهای از آنها میگیرد. در این مدت، برادر امام (آقای پسندیده) از خمین میآید و یکمقدار پول میآورد و میگوید: ما ارث و میراث پدری را فروختیم و تقسیم کردیم و این هم سهم شماست. حالا این پول چقدر است؟ چهارده تومان!
برشی از سخنرانی حجت الاسلام پناهیان1398/3/10
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات