چرا گفتی من بی کس ام ؟ پس من کی هستم؟
?ما فرزندان این ائمه هستیم ….
➕داستان بسیار زیبای طلبه جوان و امام زمان (عج الله )
?چرا گفتی من بی کس ام ؟
پس من کی هستم؟
کانال رسمی حضرت آیت الله ممدوحی(رحمة الله علیه) در ایتا
@mamduhi_ir
?ما فرزندان این ائمه هستیم ….
➕داستان بسیار زیبای طلبه جوان و امام زمان (عج الله )
?چرا گفتی من بی کس ام ؟
پس من کی هستم؟
کانال رسمی حضرت آیت الله ممدوحی(رحمة الله علیه) در ایتا
@mamduhi_ir
ممکن است شما بگوييد: آيا امکان دارد ما هم به جايي برسيم که با ملائکه ارتباط داشته باشيم؟ متون ديني به ما وعده داده است، آري ممكن است؛ امام صادق(ع) مي فرمايد:
«يَا ابْنَ جُنْدَبٍ! لَوْ أَنَّ شِيعَتَنَا اسْتَقَامُوا لَصَافَحَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ لَأَظَلَّهُمُ الْغَمَامُ وَ لَأَشْرَقُوا نَهَاراً وَ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ لَمَا سَأَلُوا اللَّهَ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُم »
اي پسر جندب! اگر شيعيان ما پايدار مي ماندند، هر آينه ملائكه با ايشان مصافحه مي کردند و به يقين ابرها بر آن ها سايه مي انداختند و همانند روز، درخشان و نورافشان بودند، و هر آينه نعمت و روزي خود را از بالا و پايين (آسمان و زمين ) دريافت مي نمودند و هيچ چيزي از خدا درخواست نمي نمودند مگر آن كه عطايشان مي فرمود.
معناي اولية مصافحة ملائکه با شيعيان اين است که نور ملک به قلب انسان مي خورد و يکي از معاني نهايي اش اين است که ملک را مي بيند. اين راه صعودي، داراي مرتبه است. حتماً قضيه ملاقات فرشته اي را كه سراغ علامه طباطبايي(ره) آمده است در كتاب مهرتابان مطالعه فرموده ايد كه علامه(ره) مي فرمايند: آيت الله قاضي(ره) به ايشان مي گويند اين روز ها يک فرشته يا حوري به سراغتان مي آيد توجهي به او نكنيد. چون در سلوك اين قاعده هست كه:
هر چه در اين راه نشانت دهند
گر نستاني به از آنت دهند
علامه طباطبايي(ره) مي فرمايد: آن حوري آمد و بنا به توصيه استادم به او توجهي نكردم و ناراحت شد و رفت، كه بحث آن مفصل است. منظورم اين است كه اگر بر مراقبه خود پايدار بمانيم آنچه به صورت علم است، به صورت عين در مي آيد و قصه ما و شما مي شود قصه همان هايي كه گفتند: «از علم رهيديم و به معلوم رسيديم»، و إن شاء الله به لطف خدا عقايدمان صورت فعليت به خود مي گيرد. وقتي با فعليت و وجودِ حقايق مرتبط شويم حداقل نتيجه اش اين است که ديگر در اين دنيا حوصله مان سر نمي رود، چون بالأخره يک بويي، يک نسيمي از آن عالم به قلب ما مي خورد و مي توانيم با آن به سر ببريم و صاحب «وقت» باشيم. اين كه مي بينيد بعضي ها نيم ساعت که تنها باشند آن چنان عرصه برايشان تنگ مي شود كه مي خواهند يقه خودشان را پاره کنند، ولي برعكس؛ بعضي ها ده ساعت هم که تنها باشند، گويا تنهايي برايشان معني ندارد، به اين جهت است كه گروه دوم از يک جايي تغذيه مي شوند، حتي ممكن است خودش نداند علت آن آرامش چیست. بسياري از اُسرا در هنگام اسارت نوري از انوار حقايق معنوي به قلبشان مي خورد. نقل مي کردند که ما اصلاً نمي فهميديم در اسارتيم، يک حالي داشتيم، ولي حالا که آمده ايم ايران احساس مي كنيم عجب احوالي بود.
آري اگر راه ارتباط با خداوند باز شد و قلب به صحنه آمد، و خود را محدود به علم حصولي نكرديم، ديگر نَفَس كشيدن انسان هم در پرتو ارتباط با عالم معني رنگ و لعاب ديگري دارد. در آن حالت فكرْ عين شهود، و زندگيْ عين سلوك الي الله مي شود
برشی از کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود
«دکتر برنیز سیگل» در کتاب خود مینویسد:
«اگر من به بیمارانم بگویم که سطح خون گلوبینهای ایمنی خود را بالا ببرند، هیچ یک نمیدانند چگونه باید این کار را انجام دهند اما اگر به آنها یاد بدهیم که خود و دیگران را دوست بدارند، در حقیقت بطور ناخودآگاه همین تغییرات در بدن آنها رخ خواهد داد.»
هنگامی که فرد ابراز محبت میکند، سیستم ایمنی بدن او این قدرت را پیدا می کند که در برابر بیماری بایستد
محبت، محل عبور موادشیمیایی مغز را تغییر میدهد و این امر بر مقاومت بدن تأثیرگذار است.
?در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید.همه اینکارو انجام دادند و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد.
?اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف 5 دقیقه پیدا کند.همه به سمت اتاق مذکور رفتند و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.
دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد به صاحبش دهد. طولی نکشید که همه بادکنک? خود را یافتند.
?قوانین شادی در زندگی نیز به همین شکل است . وقتی تنها به دنبال شادی خودمان هستیم به شادی نخواهیم رسید در حالی که ?شادی ما در شادی دیگران است
?شما شادی را به دیگران هدیه دهید و شاهد آمدن شادی به سمت خود باشید.
وقتی انسان متوجه میشود قرآن تکرارناپذیر است و همواره در جلوهای تازه با ما سخن میگوید که متوجه باشد در آن کلمات، حقیقت است که رخ دادهاست و به عنوان رخداد، هبهای است به بشرِ آخرالزمان برای آغاز آن نوع جریانِ توحیدی که مناسب این زمانه است و به کمک آن کلماتِ آسمانی است که این زمانه بنیاد پیدا میکند و از نیهیلیسم که صورت بیبنیادی بشرِ آخرالزمان است، رهایی مییابد.
رجوع به قرآن برای حلّ بحرانی است که امروزه بشریت گرفتار آن شدهاست و آن، احساس پوچی و تنهایی یعنی نیهیلیسم است. درکِ پوچیِ دوران موجب میشود تا در قرآن به دنبال کشفِ نسبت خود با خداوند برآییم و از آن طریق نسبت به همه چیز گشودگی خاصی برقرار کنیم که آن، پیدا کردن وجهی از انسانیتِ گمشدهی ما است و برگشت به نسبتی است که از دست دادهایم؛ نسبتی واقعی با خود و با وجود، یعنی با حقیقت. همهی همّت بنده با نظر به آنچه گفته شد برگشت به خدایی است که در قرآن به ظهور آمده و عالم را فرا گرفته است. امید است در راستای رجوع به قرآن از این نگاه غفلت نشود.
#زبان_قرآن
#استاد_طاهرزاده