نقاشی هامو دوست دارم..حتی گاهی که سیاه سفید می کشم!
بچه ها همیشه منتظر هنر نمایی من هستند وگاهی اینقدر بعداز بازی، گرسنه وخسته اند ،که متوجه گلهای ریز نارنجی بین چمن های سبز نقاشی ظهر نمی شوند!!!
گاهی دوست دارم رنگهای بیشتری خلق کنم تا طرحی متفاوت تر از دیروز بکشم..
بعضی روزها دلم می خواد از رنگهای گرم بیشتر استفاده کنم..اینقدر که، بچه ها حس دنج بودن خونه رو بفهمند!!
وبعضی روزها رنگ های سرد وخنک!
جوری که نسیم خنک صبحگاهی رو استشمام کنند…!!
من از این طرح هالذت می برم! ..مخصوصا وقتی که میزبان مهمانانی عزیزباشم که به اعجاب میان وتحسین می کنند..
ایراد واشکالات نقاشی هایم را گاهی برسر سفره ی نقد فرزندانم می شنوم وبا یک لبخند می پذیرم..!
من عاشق بازدید کنندگان طرح هایم هستم, که به رایگان به نام خودشان ثبت می کنند!!
مخصوصا اگر نقشی از قورمه سبزی باشد!!
من نقش هایم را با عشق ومهرمادری به تصویر می کشم.!
حتی وقتی که خسته ام.. در گوشه ای از آشپزخانه!
خانه ی نقاشی من!!!
دلم می خواد امید وشادی ونشاط وعشق وحس خوب رابا طرح هایم، هرچند ساده وتکراری ، به مهمانان سفره ام هدیه کنم..!
هدیه ای ماندگار!!
مادران نقاشان زبردست ومهربانی در زندگی ما هستند!!!
نقاشی هامو دوست دارم چون خالق شون خودمم نه فست فودی سرخیابون..!!
#دل_نوشت
وَ یَمُدُّهُم فی طُغیَانِهِم
یعنی خداوند سفره ی فسق و فجور و طغیان اهل نفاق را توسعه داده و گسترش می دهد، تا آنان از هر گونه جفا و جنایتی دریغ نکنند، یعنی سفره ی آنها را پر می کند از آنچه می خواهد، و این در حالی است که آنان بر اسب چموش نفس سوارند، و بی گمان دیر یا زود اسب رم کرده و آنان را بر زمین می کوبد.
روشن تر بگویم: همه بر مرکب چموش “نفس” سواریم. حال کسانی که اهل ایمان اند خداوند نخست دست ایشان را تهی می کند تا بتوانند مهار اسب را در دست داشته باشند و آن را به خوبی برانند، و این در حالی است که دستان اهل نفاق را پر کرده و آنها توفیق مهار را نمی یابند؛ بی شک آنان به سرعت ساقط شده و سقوط می کنند.
یَعمَهُون
اجاقی که خاموش باشد را اجاق کور می گویند؛ و اجاق اگر کور باشد بهترین و خشک ترین هیزم را هم در آن بگذاری و یا نگذاری هیچ تفاوتی نمی کند، چون چنین اجاقی نه از هیزم ها گرما و روشنی می سازد، و نه هیچ خامی را پخته می کند.حال قرآن کریم دل را “فؤاد” می نامد، “فؤاد” بمعنای اجاق است. و دلی که کور باشد مثل اجاق کور است، چنین دلی با شنیدن حرف ها و یا دیدن صحنه ها که مثل همان هیزم ها می مانند، هرگز حرارت و نور و روشنایی تولید نمی کند.
به زبانی روشن تر:
دیدنی ها و شنیدنی ها همه عبرت است، و عبرت از ریشه ی عبور آمده است؛ یعنی انسان وقتی چیزی می بیند باید از آن چیز عبور کرده و به حقیقتی دست یابد، همچون شاعر نازک بین صائب تبریزی که «وقتی درختی کهن را می بیند که بیش از نهال جوان ریشه در خاک دوانیده، به یاد می آورد که پیر و فرتوت بیش از جوان نوخاسته به دنیا دلبستگی دارد، یا وقتی آتش سوزنده را می بیند که با حرص و طمع هر پاره چوبی را که در آن می افکند، می بلعد و می خورد، به یاد حرص انسان می افتد که نعمات تمام عالم نمی توانند او را سیر کنند و هر چه پیدا می کند باز هم فزونی می طلبد یا وقتی تاک مو را می بیند که بر هر درخت تکیه می کند و می پیچد تا باقی بماند و رشد کند، به یاد مردم غفلت زده می افتد که به هر بهانه ای هست به دنیا می چسبند و از آن دل بر نمی دارند»
اما منافق از درک چنین حقیقت هایی محروم است، زیرا که دلی کور و نابینا دارد.
و این کور دلی را قرآن کریم به “عَمه” یاد می کند.
اساساً دو گونه کوری در قرآن آمده است، یکی کوری چشم:
عَبَسَ وَتَوَّلی ان جاءَهُ الاعَمی
البته “عمی” تنها به معنای انسانی که از نعمت چشم برخوردار نیست نیامده، بلکه به کسانی که از چشم دل نیز محروم اند گفته می شود:
وَ مَن کانَ فی هذِهِ أعمی فَهُوَ فی الآخِرَةِ أعمی
بنابراین “عمی” به مفهوم کوری باطن هم آمده است.
و “عمه” نیز به همین معناست.
“یعمهون” یعنی اهل نفاق کوردل اند و کور دلی مایه ی حیرانی و سرگشتگی است.
آدم کور خیابان ها را گم می کند، ولی وقتی کوردل است حقیقت ها را نمی بیند.
کور به جستجوی عصا می رود و کوردل به سوی عصیان…
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم: گروه دین و اندیشه_شکوری
قرآن کریم سرمشق استاد خط نیست که ببینی و با تمرین و پیگیری مانند آن یا بهتر از آن را بنویسی. بلکه قرآن مجید مثل خود استاد خط است که اگر تمامی آدم ها هم دست به دست هم بدهند، هرگز نمی توانند انسانی مثل خود او با همان ترکیب و فیزیک و افکار و سابقه خلق کرده و بیافرینند.
از اینرو می فرماید:
فَإن لَّم تَفعَلُوا وَ لَن نَفعَلُوا؛ اگر توانستید مثل قرآن بیاورید و البته هرگز هم نمی توانید.
در حقیقت قرآن مِثلِ1 خداست یعنی بی مثل و مانند است.
و حافظ همین حقیقت را چه زیبا می گوید:
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
یعنی قرآن که پیاله ی شراب روحانی است، آدم را به یاد خدا می اندازد چون مثل خداست در بی مثال بودن.
و در یک سخن باید گفت: آدمی هیچگاه خالی از ترس نیست. حال یا ترس از خدا یا ترس از آتش.
البته آتش ترسی ندارد، به شرط آنکه زمام آن به دست انسان باشد، و انسان خود بتواند آن را هر جا و هرگاه که خواست خاموش و یا روشن کند. چنین آتشی رحمت است و زحمت ها را کم می کند، زحمت سردی و خامی و خاموشی را.
اما اگر آتشی باشد که هیزمش خود آدم باشد، البته که از چنین آتشی باید ترسید.
گفتند بترس از این دلیری
از اینرو در قرآن کریم در این آیه هشدار می دهد که:
اگر نمی توانید سوره ای مثل قرآن بیاورید و هرگز هم نمی توانید، پس بترسید از آتشی که هیزم آن خود مردم اند – یعنی خود شما – و نیز سنگ ها.
و راستی که چه تصویر زیبایی در این آیه از انسان های منکر داده، زیرا آنها را همنشین سنگ ها دانسته، و می گوید آتشی که آدم ها و سنگ ها هیزم های آن هستند.
و این از آنروست که دل های ایشان درست مثل سنگ های سخت و سنگین است.
یعنی همانطور که ما آدم برفی داریم، آدم سنگی نیز داریم!
و سنگ نه خود سبز می شود و نه اجازه ی سبز شدن می دهد، می گویی نه! یک بذر در دل خاک بکار، و آنگاه سنگی بزرگ و سنگین بر روی آن قرار بده، و به موقع آبیاری کن و کود بپاش، آیا سبز خواهد شد؟
تالیف: حجت الاسلام محمد رضا رنجبر
تنظیم: گروه دین و اندیشه
آخرین نظرات