رفتار سیاسی امیرمؤمنان (ع) ازنگاه خاورشناسان
برخی از خاور شناسان و کسانی که در توجیه رفتار ائمه (ع) به مبانی کلامی توجه نمی کنند، فضائل و کمالات انسانی حضرت علی (ع) را می ستایند؛ اما در توفیق سیاسی اش تردید دارند و آن بزرگوار را رهبر و فرمانروایی موفق نمی شمارند. در نظر این گروه، دوران پنج ساله حکومت امام (ع)، به ویژه سال های آغاز آن، بر درستی این سخن گواهی می دهد. در نگاه اینان، حکومت حضرت از مشکلات زیر رنج می برد:
1- اعلام سیاست خشن و تهدید در نخستین روزهای فرمانروایی
امام در نخستین خطبه خود به سیاست خشن روی آورد و مردم را به باز پس گرفتن اموال نامشروع و بالا و پایین رفتن موقعیت های اجتماعی تهدید کرد!
2. مساوات همگانی در تقسیم بیت المال
حضرت در طول حکومتش سیاست مساوات عوام و خواص در بهره برداری از بیت المال را اجرا کرد و مقدمات بی مهری اشراف و خواص را فراهم آورد. او می توانست، با توجه بیش تر به خواص که طبیعتا انبوه طبقات عوام را پشت سرخود دارند، پایه های حکومتش را مستحکم تر سازد. این اشکال هنگامی قوی تر می شود که دریابیم حضرت علی (ع) حتی در اوج درگیری با بزرگ ترین دشمن بیرونی خود (معاویه) نیز از این سیاست دست برنداشت و مقدمه فرار بسیاری از بزرگان کوفه به دربار معاویه را فراهم آورد.
3. ناتوانی در به کارگیری درست صحابه و پیشگیری از نبرد یاران پیامبر (ص)
اگر حضرت علی (ع) در آغاز حکومتش طلحه و زبیر، دو یار دیرین پیامبر اکرم (ص)، را به کار می گرفت، هم انتظارات آن ها را در به دست آوردن حکومت کوفه و بصره برآورده می ساخت و هم از درگیری اصحاب بزرگ پیامبر اکرم (ص) که نبرد جمل اوج آن بود، جلوگیری می کرد. افزون بر این، او می توانست با استفاده از نیروی این دو صحابی به خوبی در مقابل معاویه ایستادگی کند و نابودش سازد؛ و چنانچه در بعضی جهات آن ها را نمی پسندید، بعد از استحکام پایه های فرمانروایی اش برکنارشان سازد.
4. عدم توجه به اندرز بزرگان در خصوص برکنار نکردن معاویه امام (ع)
در آغاز حکومتش به نصیحت کارشناسانی چون مغیره بن شعبه که از او می خواستند برکناری معاویه را به پس از محکم شدن پایه های حکومتش واگذار کند، گوش فرا نداد. اگر این پند را می پذیرفت، جنگ بزرگی به نام صفین پدید نمی آمد و حضرت (ع) می توانست با یکپارچه شدن جامعه اسلامی حکومت مطلوب خودرا پی افکنده، همزمان به خارج مرزها نظر کند و فتوحات خلفای پیشین را پی گیرد.
5. عدم استبداد
بررسی نوع اداره حکومت حضرت علی (ع) نشان می دهد یکی از مهم ترین علل عدم موفقیت امام (ع) در تسلط بر امور، عدم به کارگیری استبداد در برخورد با مردم بود. استبداد مطلق مذموم است و سرانجام دولت را به نابودی می کشاند؛ اما استفاده معقول و حساب شده از آن ضرورت دارد.
موفقیت مستبدانی چون «زیادبن ابیه » در تسلط بر مردم کوفه و بردن آن ها به راه های مطلوب خویش نشان می دهد، بهره گیری از استبداد در آن مقطع تاریخی می توانست در حفظ حکومت سودمند باشد.
مطالعه تکمیلی در لینک ذیل:
http://tarikh.imam.miu.ac.ir/index.aspx?siteid=60&fkeyid=&siteid=60&pageid=37096&newsview=53886
خوشا به حال من آری که تو برای منی
خدا نوشت از او خالی است دنیایم
کجاست آینهای تا کند تماشایم
برای خلوت خود دوست، دوست میخواهم
در این هزاره غم چاره اوست میخواهم
که خمره خمره ایجاد را به کاسه کنم
خودم خدایی خود را در او خلاصه کنم
میآفرینمش اینسان به خود اشاره کنم
به هر چه مینگرم خویش را نظاره کنم
به قصد خلقت عالم قلم گرفت آنگاه
گذاشت نقطه باء را و گفت بسمالله
به نقطه خیره شد و چیز دیگری ننوشت
بر آن تکامل بیحد فراتری ننوشت
به نقطه خیره شد و نقطه جان گرفت از او
در این معاشقه کمکم زبان گرفت از او
به نقطه گفت که تو جوهر صدای منی
خوشا به حال من آری که تو برای منی
به نقطه گفت که ای آرزوی غائب من
خوش آمدی به من ای مظهرالعجایب من
به نقطه خیره شد و گفت این چقدر من است
به نقطه گفت که هنگامه علی شدن است
بسنده کرد به یک نقطه از علی فرمود
که این هم از سر عالم زیاد خواهد بود
سلیقه داشته آری، سلیقه داشته است
خدا تخلص خود را علی گذاشته است
خدا به خلقت ایجاز خویش مایل شد
تمام گستره کائنات ساحل شد
خدا به حوصله برداشت مشتی از آن گل
جمال شکل گرفت و کمال کامل شد
نیافرید خدا چیز دیگری گویا
غرض وجود یدالله بود و حاصل شد
اضافه آمد از آن گل کمی که بعد از آن
هر آنچه خلق شد از ما بقیه آن گل شد
خداوندا! ما امیدی به حضورِ همراه با عشق در محضرت نداریم مگر به عشقی که به مولایمان علی(ع) داریم این عشق را در جان ما شعله ور بگردان
#علی_بن_ابی_طالب
کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
4حق پدردر کلام امام
دُرُسْتَ بْنِ أَبِي مَنْصُورٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ رَسُولَ اَللَّه صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا حَقُّ اَلْوَالِدِ عَلَى وَلَدِهِ قَالَ لاَ يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ وَ لاَ يَمْشِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لاَ يَجْلِسُ قَبْلَهُ وَ لاَ يَسْتَسِبُّ لَهُ .
الکافي ؛ ج 2 , ص 158
موسى بن جعفر عليه السّلام فرمود: مردى از رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله پرسيد: حق پدر بر فرزندش چيست؟ فرمود: او را بنامش نخواند و جلوش راه نرود و پيش از او ننشيند و باعث دشنام او نشود (كارى نكند كه مردم پدرش را دشنام دهند).
اصول کافی / ترجمه مصطفوی ؛ ج 3 , ص 231