توسط راحیل در دل_نوشت
بعد از ظهر گرم تابستان چادرم رو برداشتم ودست دختر دوساله ام روگرفتم ورفتم پارک نزدیک منزل ،تا کمی بازی کنه ومنم کنارش مطالعه کنم..معلوم بود بعد دوساعت بازی خسته شده وکم حوصله وخیلی هم تشنه..همیشه بطری کوچک آب می بردم اون روز یادم رفت.. دستش رو گرفتم… بیشتر »
آخرین نظرات