امام صادق(علیه السلام) می فرماید: ذِكرُ المَوتِ يُميتُ الشَّهَواتِ في النَّفسِ، و يَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلَةِ، و يُقَوّي القلبَ بمَواعِدِ اللّه، و يُرِقُّ الطَّبعَ، و يَكسِرُ أعلامَ الهَوى و يُطفِئُ نارَ الحِرصِ، و يُحَقِّرُ الدُّنيا
ياد مرگ، خواهش هاى نفس را مى ميراند و رويشگاه هاى غفلت را ريشه كن مى كند و دل را با وعده هاى خدا نيرو مى بخشد و طبع را نازك مى سازد و پرچم هاى هوس را در هم مى شكند و آتش آزمندى را خاموش مى سازد و دنيا را در نظر كوچك مى كند
یاد مرگ، چه آثار قشنگی دارد و چقدر آدم را سبکبار می کند! یاد مرگ، هوسبازیها و آرزوهای دور و دراز را از بین می برد. «یَقلَعُ» یعنی قلع می کند؛ یعنی رویشگاه های غفلت را می کَند. اگر علف غفلت در دل انسان سبز شود، یاد مرگ آن را ریشه کَن می کند و انسان را به هوش می آورد.
«وَ یُقَوِی القَلب بِمَواعِدِ الله= دل را به وعدههای خدا تقویت می کند». دل انسان بایاد مرگ، قدرتمند می شود؛ هیچ چیز مثل تقویت دل، برای انسان مفید نیست. چون همه حیثیت حقیقی یک انسان، قلب اوست و این قلب هر چقدر قویتر باشد، بهتر است؛ هر چه یقین و باورش بالاتر باشد، بیشتر به نفعش است. یاد مرگ یقین به وعدههای الهی را در دل انسان تقویت می کند.
«وُ یُرِقُ الطَبعَ» یعنی طبع انسان را رقیق می کند. انسان سختگیر نمی شود؛ غلظت و فشار و تأکید و تعصب ندارد. طبع انسان که رقیق شد، دائماً دستور و سفارش نمی دهد؛ یاد مردن، آدم را رقیق می کند و این رقت خیلی مبارک است.
«وَ یُکثِرُ أعلامَ الهَوی» یعنی پرچم های هوای نفس را از بین می برد. هر جا نفس بخواهد سرکشی و قلدری کند؛ هر جا طمعی بخواهد او را به نابودی بکشاند؛ یاد مرگ او را آرام می کند.
«وَ یُطفِیءُ نارَ الحِرص وَ یُحَقِرُ الدُّنیا»یعنی آتش حرص انسان را خاموش می کند و روح قناعت را بر انسان حاکم می کند. چه کسی می تواند غیر از معصوم اینطور حرف بزند؟ همه ی اینها درس روانشناسی است.
«وَ یُحَقِرُ الدُّنیا» یاد مرگ، دنیا را تحقیر می کند. یعنی شما می بینید که همه آدمها بدون استثناء یک موقعی به خاک می افتند و فقط از دنیا همین یک گور و کفن گیرشان می آید. دنیا اینگونه است که من هر چه برایش تلاش می کنم، آخر همه را از من می گیرند. همه چیز در دست من عاریه و امانت است و فقط به روزی می رسم که از من یک چیز می خواهند؛ آن هم یک قلب سالم است و هیچ چیز دیگر آنجا فایده ندارد.
مثلاً کسی که الان میلیاردها میلیارد ثروت دارد، چه می خورد؟ همان را می خورد که بقیه می خورند. خیلی ها هم هستند که همان چیزی را که بقیه می خورند، نمی توانند بخورند. مریضند و پرهیز غذایی دارند. آنگونه که دیگران راحت می خوابند، اینها نمی توانند، بخوابند. آنگونه که دیگران راحت می خندند، اینها نمی توانند بخندند. سلامتی و آرامشی که دیگران دارند، آنها ندارند. آنها پر از حرص و جوش و تلاش و مراقبت هستند تا گرگها آنها را نخورند. اصلاً خودش به گرگ تبدیل شده، این چه آرامشی است. آدم خوشحال نمی شود جای اینطور آدمها باشد. اما کسی که یاد موت می کند، خودش را شناخته و دنیا اصلاً خوشحالش نمی کند، آرزویی ندارد که هیچ وقت جای چنین آدم هایی باشد. چون آدمی که بصیر است و با خود حقیقیاش انس گرفته، وقتی به این آدم ها نزدیک می شود، آتش، حرارت، سختی، فشار و تنگی و غربت را می فهمد. می فهمد که اینها «منِ الهی، منِ آسمانی و منِ جاودانهشان» خیلی ضعیف است و نکته مهم و جالب این است که آرامش و شادی، صفت منِ حقیقی انسان است. یعنی هر چقدر انسان به من طبیعیاش بیشتر احترام بگذارد و به آن رسیدگی کند، حجم شادی و آرامشش کمتر می شود. خدا این ساختار را خیلی عجیب خلق کرده است.
معصوم چقدر زیبا سخن می گوید، «یُحَقِرُ الدُّنیا». زیرا دنیا وقتی تحقیر شد، دیگر روی انسان سلطه ندارد و انسان اسیرش نمی شود. به تعبیر حضرت که می گوید: «دنیا تو را تنها می گذارد، تو هر چند نخواهی تنهایش بگذاری، او تو را تنها می گذارد؛ دنیا وفادار نیست، خائن و دروغگو و فریبکار است». انسان وقتی که بخواهد به شادی و آرامش برسد، باید حتماً بر سلطه و قدرت و هیمنه دنیا غلبه کند. آنهایی که آرامش ندارند، برای این است که هیمنه ی دنیا آنها را می ترساند و تحقیرشان می کند. اگر کسی هیمنه دنیا از جلوی چشمش کنار رفت؛ اگرکسی دنیا را تحقیر کرد و آن را ریز دید؛ این آدم خیلی قدرتمند شده و آزاده ی به معنای حقیقی است.
استاد محمد شجاعی/منازل الاخره
آخرین نظرات