10- سير نيهيليسم در آغاز قرن بيستم با فرديت و آزادي شخصي و با انکار هر آرمان ارزشي، شروع شد و با انکار هر سازماني که مانع شکفتگي آزادي بيحدّ فرد بود.
بعد از جنگ جهاني اول، نيهيليسم تغيير ماهيت داد به بياساسبودنِ فرديت و پوچي آرمانهاي شخصي و توجه به نظامهاي کلّي در وجوه گوناگونِ دولت ملت و محو فرديت در کلّيت آرمانهاي جمعي. نسل بعد از جنگ جهاني دوم از نظامهاي کلّي نااميد شد و به غير واقعيبودنِ هر واقعيت و از همپاشيدنِ آخرين پيوندهاي آرماني و نفي ارزشها رسيد.
در چنين وضعي انسان خود را پايبندِ هيچچيز نميداند و بيخيال زندگي ميکند، با گذرانِ لحظات بيفرجام. انسان در اين دوران نه به خدا ايمان دارد و نه به کفر، و از بحث در بارهي اين مفاهيم هم بيزار است. نه نيکي برايش معنا دارد و نه بدي، نه خوشبين است و نه بدبين. در چنين وضعي شک نيز بيمورد است، همهچيز پوچ است. مرگِ انسان و پيرو آن مرگ هنر به ميان ميآيد. ضدّ همهچيز بودن و بيهودگي محض. رهايي را در انفجارِ بيبند و بار اميال خود ميجويد تا به نحوي از زنداني که خود ساخته است، بگريزد.
در اين فضا فقط راهي رهاييبخش است که زندگي و مرگ را درست معني کرده باشد و زندگي را منحصر در هويت فردي که شروع نيهيليسم است، نپندارد. آيا در اين تاريخ راهی رهائيبخش از اين بحران جز با نظر به جهاني که تاريخ انقلاب اسلامي مأمور تحقق آن است وجود دارد؟ هرچند هنوز اين جهان به ظهور نيامده باشد.
#انقلاب_اسلامی_و_جهان_گمشده
#استاد_طاهرزاده